روزها رفت و نیاورد کس از تو خبری
نه پرستو نه کبوتر و نه پیغام بری
به امیدی که رساند به من از توخبری
چشم و دل دوخته ام بر لب هر رهگذری
چه بگویم که پس از تو چه فراوان خوردم
غم دلها، که نخوردی و از آن، بی خبری
سر به زیرم نه از آنروی که افتاده شدم
بل از آنروی که از ّرد تو جویم اثری
مانده ام چشم براه تو در آغوش خزان
تا مگر باد رساند به من از تو خبری
در هراسم پس ازین فاصله، وصلی نبرم
نبرم عاقبت از صبر و سکوتم ثمری
با دلم عهد نبستم که ز یادت ببرم
تو چنان باش که این نکته ز یادت نبری
سلام با تبادل لینک موافقی عایا؟
اگر موافقی ی ندا بده تا بلینکمت.
ادرسه وبتو اشتب زدی
Malihi ghalebeto avaz kon kheili vaghte gozashti?
ahange webet kheili ghashange jiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiigar
مرسی عشقم
این شعرو خیلی دوست دارم ....
مرسی از این پست خوبت ...
ممنون